کتاب «المعالم فی الطریق» را می نویسد که اثری از تئوری های خشونت باری که امروز جریان دارد، در این کتاب نیست. حتی روش های مبارزه و جهادی را هم بیان نمی کند بلکه می گوید ما باید به حکومت اسلامی برسیم؛ بعد از اعدام سید قطب است که اندیشه رسیدن به حکومت اسلامی از مسیر جهاد به طور جدی مطرح می شود.
یعقوب توکلی
مصلحان شیعه از عالمان بودند و مصلحان سنی از روشنفکران
مصلحان اصلی جهان تشیع علمای رسمی و مجتهدان برجسته شیعی بودند که یا جایگاه مرجعیت داشتند یا جایگاه تدریس در حوزه ها. از نراقی تا امام(ره) تداوم این مرجعیت در ایران و در لبنان از موسوی، امام موسی صدر تا علامه فضل الله و سید حسن نصرالله را شاهدیم. بین علمای پاکستان هم همینطور است حتی در مناطقی مثل بحرین هم شاهدیم که به طور جدی علمای رسمی حوزه در مسیر اصلاح و مبارزه سیاسی برآمدند. اما در بین اهل تسنن شاهد این واقعیتیم که نظام رسمی آموزش دینی و حوزه های علمیه به ویژه در الأزهر چنین مواجهه ای را بین علمای اسلامی نداریم. بلکه کسانی که وارد حوزه تلاش برای تحول و جریان های اصلاح گری شدند عمدتا از میان روشنفکران مذهبی بودند و یا کسانی که در یک دوره ای وارد مطالعات دینی شدند و این سابقه رسمی حوزه های علمیه را ندارند. یعنی شخصیت رسمی از میان علمای الإزهری ندارند. فقط شیخ عبدالرحمان است که باز او هم ذیل جریان روشنفکران تعریف می شود.
یک واقعیت وجود دارد و آن فقدان ورود علمای اهل تسنن به مبارزات سیاسی است. این در نظریه سیاسی اهل سنت امر پذیرفته شده ایست. فتوای مشهور جماعه است که اگر غلام حبشی شب خلیفه قریشی را به قتل برساند و صبح در حالی که از شمشیر او خون می چکد، خلیفه بر حق و اولی الأمر است. لذا در این دوره ورود غرب به جهان اسلام به ویژه مصر مخصوصا ناپلئون به این کشور و سیطره او و پذیرش علمای الأزهر و نوع استقبال از او تبدیل به یک زخم کهنه بین کسانی می شود که نسبت به این معترضند. چه رخ داد که زبان روشنفکران مسلمان دنیای تسنن با علمای آنها تفاوت داشته باشد و الان به دنبال صحنه های پیوند آن با جریان هایی مثل داعش و اینها باشیم؟ این معطوف به این مسئله است که در بین علمایی که در دنیای تسنن وجود داشتند تنها کسی که شاهدیم قائل جواز مبارزه با حاکم جائر است، حرّانی است که در آثار مختلف از جمله «مجموعة الفتاوا»، فتواهای مختلفی درباره جواز مبارزه علیه حاکمی که از ناحیه مغول ها بر شهر ماردین حاکم شده صادر کرده و اجازه مبارزه علیه آن حاکم ظاهرا مسلمان را می دهد. این نگاه در بین عموم کسانی که قائل به مبارزه شدند، چه تغییر از نوع تخریبی و یا تأسیسی، رجوع کاملا آشکاری به ابن تیمیه دارند.
سید قطب را باید در ظرف زمانی و مکانی اش بررسی کرد
جهانی که حسن البنا و سیدقطب در آن زندگی می کردند از قضا جهانی است که تحت فشار استعمار است چه فشار از ناحیه انگلیس و چه فشار از ناحیه قدرت های سوسیالیستی بر مصر. نحوه تعامل دولت ها با اخوانی ها به شدت خشونت بار بوده است. نفس این مسئله که این گروه ها در صدد تغییر برآمدند از نظر ما محکوم نیست و نباید محکوم شود اما اینکه چرا جریان های جدیدی ظهور پیدا کرده موضوع دیگریست که باید ربط اینها را هم پیداکرد. اخوانی ها از آغاز تأسیس یک شعار کلی داشتند: الإسلام دیننا والقرآن دستورنا. جزئیات و نظریه پردازی ندارند. شکل گیری دیدگاه های جزئی درباره یک حکومت و روش های اصلاحی آن درباره فرهنگ و نظامی گری و استراتژی ... زمان بر است. اگر نظریه حکومت اسلامی در شیعه را هم ببینید، می بینید از اوایل 53 کتاب «عوایدالایام» ملا احمد نراقی که شروع می شود و بسیار مختصر است آثاری بعد از آن نوشته می شود که تا الان همچنان ادامه دارد و مباحث جدیدتری مطرح می شود. لذا ما باید در ظرف زمان و مکان، اشخاصی مثل سیدقطب و حسن البنا را تحلیل کنیم. خود سید هم یک اندیشمند مسلمان که از ابتدا راهش مطالعات اسلامی باشد، نبود؛ معلم آموزش و پرورش است، یک داستان نویس است که منتقد شده به نظام آموزشی در مصر. خیلی هم مذهبی نبود.
برای اینکه از شر ادبیات انتقادی سید قطب خلاص شوند او را به آمریکا تبعید می کنند و خودش می گوید که من در غرب اسلام را پیدا کردم. هنوز اخوانی نیست اما نوشته هایش برای اخوان جذابیت دارد مثل دکتر شریعتی که پیوند سازمانی با انواع گروه های چریکی و مبارزاتی ندارد اما همه می خواهند که از دیدگاه های او استفاده کنند. سید قطب حتی در کتاب «المستقبل لهذا الدین» اصلا نگاه سیاسی به معنای جدی ندارد و از تغییرات جدی در آینده نمی گوید. او می گوید فرهنگ غرب رو به انحطاط است و جاهلیت حاکم نمی تواند ادامه پیدا کند. کتاب جاهلیت قرن بیستم کتاب محمد قطب است؛ این کتاب هم در ایران مؤثر بود و اولین کسی هم که ترجمه اش کرد رهبر معظم انقلاب (مدظله العالی) بوده که بخاطرش زندانی هم شدند. ایشان در آخرین سفر به کردستان هم در ارجاع به سید قطب سخنانی را ایراد فرمودند که اگر هزینه های جهان اسلام برای تبلیغ اسلام را تجمیع کنیم و یک جامعه کوچک معطوف به آرمان های اسلامی را بسازیم و در آن عدالت و رفتار اسلامی و قوانین اسلامی را اجرا کنیم این جامعه کوچک می تواند همه آن هزینه ها را تکاپو کرده و برای تصویر بهتر از اسلام نمونه باشد. حتی در مواجهه با رهبران عرب ایشان این جمله سید قطب را بکار می برد.
فیلم سخنرانی آیت الله خامنه ای درباره اندیشه سید قطب
لینک دانلود
لینک دانلود
در «المعالم فی الطریق» اثری از تئوری های خشونت بار نیست
سیدقطب به دنبال تأسیس جامعه جدید است ولی او به دلیل همین نوشته و انتقادات از حکومت 10 سال در زندان می ماند؛ در آنجا دیدگاه های او تغییر کرده و می گوید در فضایی که حکومت های غیر مسلمان بر ما حاکم هستند، نمی توانیم به آرمان های اسلامی برسیم لذا کتاب «المعالم فی الطریق» را می نویسد که اثری از تئوری های خشونت باری که امروز جریان دارد، در این کتاب نیست. حتی روش های مبارزه و جهادی را هم بیان نمی کند بلکه می گوید ما باید به حکومت اسلامی برسیم؛ بعد از اعدام سید قطب است که اندیشه رسیدن به حکومت اسلامی از مسیر جهاد به طور جدی مطرح می شود. برای مثال دیدگاه متفاوت دیگری از طریق «شکری مصطفی» یک مهندس کشاورزی و یکی از روشنفکرانی که وارد مباحث دینی شد، مطرح می شود. وی بر اساس تحلیل جوامع جاهلی و دینی، رفتار و سنت پیامبر(ص) را در مهاجرت از جامعه مکه به عنوان جامعه جاهلی سنت قرار می دهد و می گوید باید بر اساس سنت پیامبر(ص) از جامعه جاهلی مهاجرت کرده و جامعه جدیدی را بنا کنیم و سپس بازگشته و جامعه جاهلی گذشته را اصلاح کنیم. این گروه بعدها به نام «التکفیر و الهجرة» شناخته شد. شکری اعدام شد و اعدام او زبان جدید گروه های مصری را در انتخاب روش مسلحانه تحریک می کند به طوری که چندی بعد شاهد سازمانی به نام «منظمة التحریر» هستیم.